یه نصیحت

ساخت وبلاگ
سلام به همگیراستش چند وقت پیش یه نظر دریافت کردم. میخواستم این نظر رو نادیده بگیرم و جوابی ندم ولی خوب یه توضیح کوچولو که ضرری به کسی نمیرسونه.دوستان و خوانندگان عزیزاین جا خانه ی امن مجازی منه. همیشه نوشتن برای من یه راه تخلیه ی احساسات بوده. وقتی اعصابم خورده و یا یه چیزی ذهنمو درگیر میکنه هر چقدر هم احمقانه و بچگانه به نظر برسه من تا ننویسمش از تو ذهنم بیرون نمیره. وقتی که نوشتمش حس میکنم انگار یه باری از روی دوشم برداشته شده و تقریبا فراموشش می کنم. این یه نوع تراپیه واسه من. بعد من بازنگری میکنم و یه روز که اعصابم راحت تر بود راجع به چیزی که نوشتم و نظرم راجع به اون موضوع سر صبر فکر میکنم. گاهی اوقات به این نتیجه میرسم که احساسم تو اون موقع صحیح نبوده. اون موقع مطلب رو حذف میکنم.مثل کلی مطلب که تا حالا حذف شده.پس لطفا انقدر منو سرزنش نکنید که این چه مطلبیه نوشتی. شما نمیدونید من تو چه شرایط سختی هستم. تو این اوضاع متاسفانه این تنها کاریه که برای آروم کردن خودم از دستم برمیاد و قبول دارم بعضی از پست هام درست و منصفانه نبودن و یا حتی بچگانه بودن اما من تو اون لحظه فقط میخواستم از شر این افکار منفی راحت شم.امیدوارم واقعا اون روزی فرا برسه که انقدر حال روحیم و شرایطم خوب بشه که بتونم با آرامش خاطر فکر کنم، تصمیم بگیرم و مطلب بنویسم.مرسی از همتون یه نصیحت...
ما را در سایت یه نصیحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dobaree00 بازدید : 30 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 17:45

یه سال زمستون چشم یه پالتوی خوشگلو گرفته بود. پالتویه هم خوشگل بود هم کیفیت داشت. رنگشم همونی بود که میخواستم. کل بازارو زیر و رو کرده بودم ولی دلم پیش اون پالتو بود.اما مشکلی بود. پالتویی که قبلا خریده بودم جنسش نامرغوب از آب دراومده بود و منم میترسیدم این پالتو هم مثل اون بنجل از آب در بیاد.خلاصه هی دل دل کردم و هی امروز و فردا کردم. هر روز از جلوی اون لباس فروشی رد میشدم اما تو خرید اون پالتو شک داشتم.میدونید بعدش چی شد؟یه روز که از رو به روی پالتو فروشیه رد شدم دیگه نبود. اون پالتو به فروش رفته بود و حدس بزنید کی اونو خریده بود. دوستم.میدونید قسمت دردناک ماجرا چیه؟ این که اون پالتو به شدت جنسش خوب از آب دراومده بود و دوستم هر وقت اونو میپوشید و من میدیدمش آه از نهادم بلند میشد که چرا دست روی دست گزاشتم و زود تر نخریدمش. روزی به خودم اومدم که اون پالتو رو از دست داده بودم. حالا درسته که کلی سال ازاون موقع میگزره ولی حسرتش هنوز روی دلمه.پی نوشت: اگه به چیزی علاقه دارید دست دست نکنید. یهو دیدید حسرتش یه عمر رو دلتون موندا. یه نصیحت...
ما را در سایت یه نصیحت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dobaree00 بازدید : 29 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 17:45